-
ممنون داداش ابراهیم
20 خرداد 1392 15:16
سلام داداش شهیدم اومدم ازتون تشکر کنم ... اومدم خوشحالیمو باهات تقسیم کنم .. ممنون که برات کربلا رو برای منه رو سیاه گرفتی میدونم خواهر خوبی برات نیستم.. اما تو که مثه ما زمینی ها نیستی اهل تلافی کردن و مقابله به مثل کردن نیستی بدی های منو با خوبی جواب میدی ... زبانم قاصره ، نمیدونم چطوری مکنونات قلبیمو به زبون بیارم...
-
سلام بر ابراهیم ...
29 اردیبهشت 1392 16:16
هیچ وقت فکر نمی کردم که یه روزی برسه که براتون جشن تولد بگیرم، از مدتها قبل کتابتو تو قفسه کتابخونه می دیدم اما نمیتونستم برم سمتش.. تا اینکه بنا به توصیه استادم شروع کردم به کنفرانسِ سخنرانی های پیر و مرادت ، حاج آقا دولابی عزیز رو میگم، حدود هفت جلسه از گذاشتن کنفرانسا گذشته بود که دیدم دوستان خیلی از شما حرف میزنن،...
-
این خط آخر ندارد
25 اردیبهشت 1392 16:58
بنویس شهید و بعد برو سر سطر همانجا که نخل هایش بدون سر نماز می گزارد و بیدهای مجنونش به سمت شرجی افق در اهتزازند از این سطر به آن سطر از این خط به آن خط از این خاک ریز به آن خاکریز حالا دیگه این همه شهید را کلمه ها تشییع می کنند اصلاً این خط آخر ندارد بدون معطلی به جای نقطه اشک هایت را بگذار و برو
-
ابراهیم روی نارنجک خوابیده بود !!!!
25 اردیبهشت 1392 00:49
قبل از عملیات مطلع الفجر بود. جهت هماهنگی بهتر، بین فرماندهان سپاه و ارتش جلسهای در محل گروه اندرزگو برگزار شده بود. بجز من و ابراهیم سه نفر از فرماندهان ارتش و سه نفر از فرماندهان سپاه حضود داشتند. تعدادی از بچهها هم در داخل حیاط مشغول آموزش نظامی بودند. اواسط جلسه بود. همه مشغول صحبت بودند. یکدفعه از پنجره اتاق...
-
درخواست نصحیت عارفی از یک شهید
25 اردیبهشت 1392 00:48
درخواست نصحیت عارفی از یک شهید سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور از سمت میدان سرآسیاب به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. ابراهیم عقب موتور نشسته بود. از خیابانی رد شدیم. ابراهیم یک دفعه گفت: امیر وایسا! من هم سریع آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم. چی شده؟! گفت: هیچی، اگر وقت داری بریم دیدن یه بنده خدا! من...
-
در آن حال هم با صدایی زیبا در وصف حضرت مداحی میکرد...
25 اردیبهشت 1392 00:46
ابراهیم همیشه میگفت: بعد از توکل به خدا ، توسل به حضرات معصومین مخصوصا حضرت زهرا (س) حلال مشکلات است . برای ملاقات ابراهیم رفته بودیم بیمارستان نجمیه. دور هم نشسته بودیم . ابراهیم اجازه گرفت و شروع به خواندن روضه حضرت زهرا نمود. دونفر از پزشکان آمدندو از دور نگاهش میکردند. با تعجب پرسیدم چیزی شده؟ ! گفتند نه، ما در...
-
همیشه آیه وجعلنا را زمزمه میکرد ....
25 اردیبهشت 1392 00:45
همیشه آیه وجعلنا را زمزمه میکرد . گفتم:آقا ابراهیم این آیه برای محافظت در مقابل دشمن است اینجا که دشمن نیست ! ابراهیم نگاه معنی داری کرد و گفت : دشمنی بزرگتر از شیطان هم وجود دارد!؟؟ اعوذ باالله من الشیطان الرجیم
-
مشکل کارهای ما این است که برای رضای همه کار میکنیم جز خدا !
25 اردیبهشت 1392 00:43
شهید هادی : مشکل کارهای ما این است که برای رضای همه کار میکنیم جز خدا